۵ دی ۱۳۸۶

دوریس لسینگ


:عباس معروفی
خانم دوریس لسینگ، سه دوره کتاب داشته‌است. تم دوره اول آثارش (1944-1956) کمونیستی بوده‌است. دوره دوم آثار او (1956-1964) روانشناختی بوده‌، اما از 1964 به بعد، دوره سوم آثار وی شروع می‌شود که گرایش عمیقی به عرفان و تصوف دارد. من فکر می‌کنم این موضوع به دوران کودکی وی باز می‌گردد و به تربیت وی و این یک نوع بازگشت به خویشتن محسوب می شود
سایت رسمی دوریس لسینگ
خانم لسینگ هنگام اعلام این خبر مهم ، منزل نبود و همراه پسرش بیرون رفته بود و تا ‏چند ساعت نمی‌دانست که برنده چنین جایزه مهمی شده ، وقتی به خونه برگشت مشاهده کرد که ‏گروهی از خبرنگاران جلوی پله‌های خانه‌اش ، تجمع کرده‌اند.

ساعت نزدیک چهار بعد از ظهر بود که برنده‌ جایزه‌ نوبل در خانه را باز کرد و به ‏باغچه کوچک بیرون خانه‌اش در حاشیه‌ خیابان گام گذارد. دوریس لسینگ دامن ‏جین، بلوز مشکی، پیراهن چهارخانه و جلیقه‌ پنبه‌دوزی به ‌تن داشت و موهای سفیدش را ‏مطابق معمول پشت سرش گره‌ زده بود.‏
خانوم لسینگ بعد از این که در جریان خبر قرار گرفت گفت که از شنیدن این خبر غافلگیر ‏شده‌، اما تعجب نمی‌کند که سرانجام نوبت او رسیده. وی گفت:‏ ‏«چهل ساله که حرفشو می‌زنن. پس دیگه نمی‌شه غافلگیر شد. می‌دونی، آدم که ‏نمی‌تونه چهل سال همینطور هی بچرخه و هی غافلگیر بشه ، بالاخره یه مرزی هست.‏»
و در پاسخ به اینکه چرا فرهنگستان سوئد سرانجام او را برگزیده، می‌گوید:‏ «حتماً نشستن و فکر کردن که این زنه داره پیر می‌شه، بهتره جایزه رو بهش بدیم، وگرنه ‏می‌افته و می‌میره. » و می‌زند زیر خنده.‏
فرهنگستان سوئد دلیل اعطای جایزه را با اون اینطور اعلام کرد :‏ «برای گرامی‌داشت تجربه زنانه او که با شکاکیت ، حرارت و نیروی تخیل ، انسانیت دوپاره ‏شده را مورد مداقه قرار می‌دهد.»
او توضیح فرهنگستان سوئد برای دادن جایزه ،نمی‌پسندد و می‌گوید:‏«من نمی‌فهمم منظورشون از "تجربه‌ زنانه" چیه. چرا نمی‌گن "تجربه‌ انسانی"، چرا ‏فقط "تجربه‌ زنانه"؟ من هرگز معتقد نبودم که زن‌ها و مردها رو باید به دو گروه تقسیم ‏کرد. این‌جوری اینها به دو گروه دشمن همدیگه تقسیم می‌شن.‏»
تلفن مدام زنگ می‌زند ، اما دوریس لسینگ منتظر تلفن شخص معینی ا‌ست. شنیده که ‏نویسنده‌ دیگری ، که اون هم جایگاه بلندی پیش فرهنگستان سوئد دارد ، می‌خواهد ‏به او تبریک بگوید، و او کسی نیست جز گابریل گارسیا مارکز. می‌گوید:‏ «قراره همین الآن زنگ بزنه که بهم تبریک بگه. هیچ چیز نمی‌تونست بیشتر از این من رو ‏توی دنیا خوشحال کنه. من به این مرد احترام می‌ذارم. نویسنده‌ی بزرگیه.‏»
می‌پرسم: «می‌آیید استکهلم که جایزه‌تون رو بگیرید؟»می‌گوید:‏ «هنوز اصلاً وقت نکردم که بهش فکر کنم.‏»
سال 2006 و 2005 ، آکادمی نوبل اورهان پاموک و هارولد پینتر را برنده جایزه نوبل ‏ادبیات کرده بود ، انتخاب این دو نفر که هر دو حاشیه‌های سیاسی فراوانی داشتند ، باعث ‏شده بود بعضی‌ها معتقد بشوند که آکادمی نوبل با انگیزه‌های سیاسی و با دلایلی غیر از ‏ارزش ادبی ، برندگان را برمی‌گزیند.
.
دوریس لسینگ

آشنایی با دوریس لسینگ؛ نوبل ادبیات برای نویسنده ای که از مدرسه گریزان بود
خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و ادب: جایزه نوبل ادبیات امسال به یک نویسنده انگلیسی تعلق گرفت. دوریس لسینگ 22 اکتبر 1919 در کرمانشاه ایران متولد شد.
به گزارش خبرگزاری مهر، پدر و مادر او انگلیسی بودند. پدر دوریس که در جنگ جهانی دوم مجروح و معلول جسمی شده بود به عنوان کارمند بانک در ایران کار می کرد. مادر وی نیز پرستار بود. او بعد از ایران به همراه خانواده اش به زیمباوه مهاجرت کردند. دوریس در این مدت زندگی سختی را گذراند. مادرش همواره نسبت به او سخت گیری می کرد. دوریس که تحصیلات رسمی خود را در 13 سالگی ترک کرد، پس از آن در خانه به یادگیری و مطالعه پرداخت.
او خودش در این باره گفته است: "عموما بچه هایی که به سختی بزرگ می شوند، نویسنده خوبی از آب درمی آیند. من هیچ وقت فکر نمی کردم یک روز نویسنده شوم. درس که می خواندم همه فکر و ذکرم این بود که از مدرسه فرار کنم."
لسینگ مطالعات ادبی اش را با خواندن آثار دیکنز، اسکات و کیپلینگ آغاز کرد و بعدها به خواندن رمان های دی اچ لارنس، تولستوی و داستایوفسکی روی آورد. درحالی که خاطرات تلخ پدرش از جنگ جهانی اول او را می آزرد، با این حال دوریس آنها را که چون "سم" می دانست در حافظه خود به خاطر می سپرد.
دوریس نوشته است: "همه ما را جنگ ساخته است. جنگ ما را زیر و رو و منهدم کرده است و ما فقط در ظاهر آن را فراموش کردیم."
وی 15 ساله بود که از خانه فرار کرد و به عنوان پرستار مشغول به کار شد. صاحبخانه اش کتاب های سیاسی و جامعه شناسی به او می داد تا مطالعه کند. در همان دوران فرصتی یافت تا نوشتن داستان را شروع کند. این کار را انجام داد و دو داستانش را به مجلاتی در آفریقای جنوبی فروخت.
دوریس در سال 1937 به سالیزبری انگلیس رفت و به عنوان اپراتور تلفن به مدت یک سال در آنجا مشغول به کار شد. در سن 19 سالگی با فرانک ویزدم ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. چند سال بعد خانواده اش را ترک کرد و عضو یک گروه کمونیستی شد. او دوباره با یکی از اعضای آن گروه ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد.
لسینگ بعد از جنگ جهانی دوم سرخورده از حزب کمونیست، آن را ترک کرد. او با پسرش به لندن رفت و اولین رمان خود را با نام "سبزه ها آواز می خوانند" منتشر کرد تا کار نویسندگی را به طور حرفه ای آغاز کند. برخورد تمدن ها، بی عدالتی های اجتماعی و نابرابری های نژادی و کشمکش درونی افراد، مضامین رمان های او را تشکیل می داد. او پس از نوشتن مجموعه های "کودکان خشم" ژانر جدیدی از نگارش را در رمان "دفترچه طلایی" آغاز کرد. طبیعت ایرانی بودن او نیز در رمان "ادریس شاه" نمایان شد که گرایش او را در مورد صوفی گری نشان می داد.
سایر رمان های دوریس لسینگ عبارتند از: "تروریست خوب"، "فرزند پنجم"، "خاطرات یک همسایه خوب"، "مارا و دان" و... او علاوه بر رمان چندین نمایشنامه، داستان کوتاه و کتاب غیرداستانی هم نوشته است.
لسینگ تاکنون جوایز و افتخارات زیادی کسب کرده است که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد: جایزه رمان سامرست موام ، جایزه رمان فرانسوی مدیسی، جایزه شکسپیر آلمان، جایزه ادبی دابل اچ اسمیت و جایزه موندلو در ایتالیا ، جایزه رمان گرینزان کاوو ایتالیا، جایزه تیت بلک ، دکترای افتخاری دانشگاه هاروارد، کسب عنوان افتخاری "مونس" از سوی ملکه الیزابت دوم، جایزه ادبیات اسپانیا و جایزه ادبیات انگلیسی دیوید کوهن. دوریس لسینگ چند بار نیز نامزد بوکر بوده است.

آکادمی نوبل درباره خانم لسینگ گفت: "حماسه سرایی از تجربیات زنانه که با نگرشی نقادانه، شوریدگی و قدرت ژرف اندیشی، تمدنی غیرمنسجم را موشکافی کرده است." ـ
نقل از بی بی سی فارسی
بسیاری از منتقدان آثار وی معتقدند گرچه لسینگ در آثارش در طلب فمینیسم و کمونیسم است اما با این حال وی تلاش داشته است که برچسب یک جریان یا ایدئولوژی به وی نخورد. لسینگ در آثارش از دادن پاسخ های قالبی و ساده به پرسش ها پرهیز می کند و واهمه ای ندارد که بدعت بگذارد و سنت شکنی کند. ـ
در دهه 1970 لسینگ به صحنه رمان های علمی-تخیلی وارد شد تا در این وادی نیز طبع آزمایی کند. لسینگ در "ایجاد نماینده برای سیاره 8" خوش درخشید. این رمان داستان فاجعه زیست -محیطی در سیاره ای دور است. ـ
......
در حال حاضر و در 81 سالگی، به «ایسم» یا ایدئولوژی خاصی اعتقاد دارید؟

به تنها چیزی که اعتقاد دارم این است که آدم‌ها باید قبل از سردادن شعارها، فکر کنند.

هر شعاری؟

بله. شاید فکر کنید عدم تحقق این مساله، آسیب عمیقی به جامعه وارد نمی‌کند. اما اینطور نیست. چون حالا می‌توانید ببینید که مردم چقدر ساده فریاد کشیدن شعارها را آغاز کرده‌اند.

شما همینطور پیرتر می‌شوید و فرض بر این است که پیرها، عاقل‌ترند.

نه چنین فرضی نکن.

نه؟ اینطور نیست؟

نه. نه.

بردباری در مقابل نادانی و خامی جوانان، در پیری سخت‌تر می‌شود؟

نه، سخت‌تر نیست. قضیه فقط این است که کاری را که خودتان انجام داده‌اید به خوبی می‌فهمید و خجالت‌آور است که آنها حماقت‌های ما را تکرار کنند. اما ظاهراً رسم زندگی همین است
.
.......
تاریخ اصلی پست10/12/07

۳ نظر:

حميـرا گفت...

سلام عزیزم
معلوم است اخبار را خوب دنبال می کنی. به دوریس عزیز تبریک می گوییم. دوریس صدای تبریک ما را شاید از دور دورها می شنود.
قربانت حمیرا

ناشناس گفت...

پروانه گرامی
من در گوگل گشتم که ببینم آیا داستانی از این نویسنده پیدا می شود کرد که بتوانیم در جمع خوانی با هم بخوانیم یا نه. اما تا این لحظه چیزی دستگیرم نشده است. اگر داستانی کوتاه ازین نویسنده در اینتر نت یافتی لطفن مرا هم در جریان بگذار.
با صمیمانه ترین درود ها

ناشناس گفت...

تلفن

نشسته‌ای به انتظار زنگ تلفن. و می‌دانی که او همین حالا در آن گوشه‌ی دیگر دنیا به طرف تلفن می‌رود، گوشی را برمی‌دارد و شماره می‌گیرد.
عرق کرده‌ای؛ از فرط انتظار و شوق. تلفن تو اما، زنگ نمی‌خورد.
او مکثی می‌کند و باز شماره می‌گیرد. انگار شماره اشغال است، یا این‌طور وانمود می‌کند. تلفن تو اما زنگ نمی‌خورد.
ناگهان چشم‌هایش درخشیدن می‌گیرد. دارد حرف می‌زند و تو اطمینان داری که تن‌اش از شادی می‌لرزد.
تو به انتظاری، و چشم‌هایت انگار تلفن را می‌خورند.
او حرف می‌زند و تو اشک‌هایت را پاک نمی‌کنی.
بعد او بوسه‌ای می فرستد و گوشی را می‌گذارد. نوزده دقیقه حرف زده‌است.
تو سرت را پایین انداخته‌ای و دیگر به انتظار زنگ تلفن نیستی. در این اندیشه‌ای که او به غیر از تو مگر کس دیگری هم دارد.
... و غافل از آنی که در نوزده دقیقه‌ی گذشته‌ی شب، هیچ تلفنی در هیچ کجای دنیا زنگ نخورده است.

*
از سایت خالد رسولپور
http://www.ramzashoob.com/article.aspx?id=216