۲ فروردین ۱۳۸۸

کُشتن

عکس را امروز صبح گرفتم



استاد گاسان، برای هوادارانش سخنرانی می کرد: "آنهایی که بر ضد کشتن حرف می زنند وآنهایی که می خواهند از زندگی همه ی موجودات زنده پشتیبانی کنند، آیا کار درستی انجام می دهند؟ حمایت، حتی از حیوانات و حشرات، بسیار نیک می باشد. اما در باره ی کسانی که وقت را می کُشند، کسانی که ثروت ها را نابود می کنند و آنهایی که اقتصاد سیاسی را نابود می کنند، چه می گویند؟ ما نباید آنها را ندیده بگیریم. از همه ی اینها گذشته، کسی که به روشنگری نرسیده و به پند دادن دیگران می پردازد، چه می کند؟ او دارد بودیسم را می کشد.


Killing
Gasan instructed his adherents one day: "Those who speak against killing and who desire to spare the lives of all conscious beings are right. It is good to protect even animals and insects. But what about those persons who kill time, what about those who are destroying wealth, and those who destroy political economy? We should not overlook them. Furthermore, what of the one who preaches without enlightenment? He is killing Buddhism."
قتل
روزی گزان( یکی از استادان ذن) به پیروانش آموخت: حق با کسانی است علیه قتل صحبت می کنند و مایلند جان بشر را نجات بدهند . حتی حمایت از جان حیوانات و حشره ها نیز کاری نیکوست. اما در مورد کسانی که وقت را تلف می کنند و ثروت را تباه می کنند و اقتصاد سیاسی را از بین می برند چه باید کرد؟ ما نباید آنها را نادیده بگیریم. وانگهی کسی که بدون آگاهی موعظه می کند کسی است قاتل فلسفه بودا است
ترجمه از فریدون

۳۰ اسفند ۱۳۸۷

عکس از فرناز ( گرگان )


پرنده گفت: چه بویی، چه آفتابی، آه!
بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت...

فروغ

۲۸ اسفند ۱۳۸۷

نوروز خجسته باد



فرهنگ ایران بر بینش زایندگی بنیان دارد، هر زمان پدیده ای از پدیده ای دیگر آفریده شده، بهار از زمستان و تابستان از بهار.
بر پایه همین نگرش زایمان هر پدیده با جشن و سرور همراه است. خرسندی از شادمانی ِ شادمانان آفریده می شود و آنها را با مهر به یکدیگر پیوند می دهد.

جشن تنها بی کار بودن و تن آسایی نیست. فردوسی نیز از خود بیگانه شدن ما را نکوهش می کند:

نه جشن و نه رامش نه گوهر نه نام / به کوشش ز هرگونه سازند دام

نباشــــد بـــهار از زمســـتان پــــدید / ننوشــــند هنـــــگام رامش نَبید

نیاکان ما روز پیش از زایش بهار به نیایش می پرداختند و آرزوهای خود را بر زبان می راندند، من نیز به اندازه ی خودم برای زاد روز بهار نیایش می کنم:

روزگارا،
دل ها را پُر ز ِ مهر،
رنج ها را آسان،
ابرها را بارور،
زمین را پُر بار، بگردان


به ما چشمانی نیک بین ده
دروغ را
پلیدی و کج اندیشی را
از سرزمین مان دور گردان.


با آرزوی بهترین ها برای زندگی زمینی.

پروانه بیست و هشت اسفند 1387
عکس ها از شهرزاد از سفرش به کویر

۲۷ اسفند ۱۳۸۷

زردی من از تو ، سرخی تو از من



از کهن ترین متن هایی که برگزاری جشن چهارشنبه سوری به آن اشاره شده است شاهنامه فردوسی است.

در داستان بهرام چوبینه با «پَـرموده» پسر ساوه ‌شاه آمده است که هنگامی که هر دو سپاه آماده رزم بودند، ستاره‌بینی بهرام را پند می‌دهد که:
ستاره‌شمر گفت بهرام را
که در «چارشنبه» مزن کام را
اگر زین بپیچی گزند آیدت
همه کار ناسودمند آیدت
یکی باغ بُـد در میان سپاه
از این روی و زان روی بُـد رزم‌گاه
بشد «چارشنبه» هم از بامداد
بدان باغ که امروز باشیم شاد
ببردند پر مایه گستردنی
می و رود و رامشگر و خوردنی
. . .
ز جیحون همی آتش افروختند
زمین و هوا را همی سوختند .


در سراسر شاهنامه به جز یکشنبه و چارشنبه، روز دیگری از هفته نام برده نشده است و تنها باری که از چارشنبه یاد شده، در همین داستان و همین جشنی است که در زمان بهرام چوبین انجام شده و این کهن‌ترین یادکرد جشن چارشنبه در متون است.

برگرفته از پژوهش های ایرانی
___________
«مردم ایران در روزگار باستان و پیش از اسلام بیش از 70 روز از سال را بنا به علل و انگیزه های گوناگون دینی اما بنا به یک دستور اصلی دینی یعنی "ایجاد مقاومت در خود برای تاب آوردن رنج های ناشی از دوره ی آمیختگی نیکی و بدی "به شادی و جشن می گذراندند.. ادامه
___________
پیوندی به رنگین کمان ایران در باره ی چارشنبه سوری

۲۵ اسفند ۱۳۸۷

شاهی، در شاهنامه ارزش شمرده نمی شود

در زبان و ادب پهلوی کتابهایی که در باره ی سرگذشت ایران نوشته می شده «خوتای نامک» می نامیدند. که «خوتای» در زبان پارسی دری «خدای» و سپس «خدا» شده است که « خدا» در معنی سرور و شاه نیز بوده است. به پیروی از این نام در زمان یزد گرد آخرین پادشاه ساسانی ، کارنامه ایران در کتابی به نام «خوتای نامک » گرد آوری شده است، افسوس که متن پهلوی و تازی آن از میان رفته است. به پیروی از این در پارسی دری «خدای نامه» ، «شاهنامه» نامیده شده است.
فردوسی خود در شاهنامه، نامه های باستان را «نامه ی خسروان» یا «نامه ی باستان» خوانده است. دیگرانی مانند فرخی سیستانی «نامه ایران» را «شاهنامه» خوانده اند.
بنا بر آنچه گفته شد، این نام ، نشانه ای از ارزش شاهان در شاهنامه نیست.
اگر در شاهنامه شاهی ستوده شده است برای شایستگی هایی که داشته و اگر شاهی مانند کیکاووس سبکسر باشد، او را بی خرد و دیوانه و... می خواند.
در داستان رستم و سهراب نامداران ایرانی به گودرز می گویند:
به نزدیک این شاه دیوانه رو
وز این در سخن یاد کن ، نو به نو
گودرز کاووس را «کم خرد» می خواند:
کسی را که جنگی چو رستم بود
بیازارد او را کم خرد بود
درجای دیگر رستم کاووس را «مشتی خاک» می داند:
چرا دارم از خشم کاووس باک
چه کاووس پیشم، چه یک مشت خاک
پادشاهی در شاهنامه در برابر پهلوانی بی رنگ می نماید. اگر شاهنامه به نام کسانی باشد ، بهتر است آن را «نامه ی پهلوانان» بنامند.
در داستان سیاوش رستم در برابر چشمان کاووس، سودابه را، که سیاوش را به سوی مرگ فرستاده است از شبستان شاه گیسو کشان بیرون می آورد و به دو نیم می کند.
تهمتن برفت از بر تخت اوی
سوی خان سودابه بنهاد روی
زپرده به گیسوش بیرون کشید
زتخت بزرگیش در خون کشید
به خنجر به دو نیم کردش به راه
نجنبید بر جای کاووس شاه
فردوسی همواره کیخسرو را ستوده است.کیخسرو نشانه ی راز آلودِ انسان پاک و رهاست، او نماد «مرگ در زندگی» و نشانه ی « پاکی در آلودگی» است. کیخسرو به شیوه ای شگفت انگیز ، زنده به مینو می رود.
اگر فردوسی ستایش کننده شاهان بود کاووس را نیز باید می ستود.


متن کامل سخنان دکتر کزازی

۲۱ اسفند ۱۳۸۷

زنی که سالهاست می شناسمش


Tue, Mar 10, 2009 at 9:44 PM


salam
man makhsosan dir javab dadam ta befami che mazehi midahad.
R... shance avard va yek kar gir avard. dar Fry's Electronic Corporation. mesle yek mojezeh boud. Baray shrou khob hast har hafteh 40 saat kar mikonad. Baray khodash 2 mah digar gozashteh ta bebinad kar asliyash ra (Service Engin.) be ou midahand? dar ghair in sourat be Iran barmigardad.
economy situation is very bad here that you can not believe that. Hameh bi kar hastand va be zodi hameh chiz khod ra az dast midahand. Dolat in ja dozdtarin dolat donya hast. 47% of people have no health insurance man nemidanam behdasht dar in keshvar chetour mitavanad vojoud dashteh bashad??????Parvaneh America digar taman shod va digar nemitavan mesle ghable bashad. Khoda aghebat hame ra be khair konad.
bacheh har ra bebous. va ghadr zendgi khodat ra bedan.
Dost tou va be omid didar.
Be hamkaran salam garm mar ra beresan.
n..
بیش از بیست سال پیش که در این شرکت شروع به کار کردم با این زن آشنا شدم.رییس دفتر بود لیسانس زبان انگلیسی داشت و بسیار به کارش تسلط داشت. خیلی سختگیر و بد اخلاق بود. من هم مانند همیشه سرم به کارم بود و نگاهش می کردم. کارمنداش مثل موش ازش می ترسیدند. معاون شرکت از دستش در امان نبود آخه نمی تونست وقتی مدیر عامل کارخونه است و یا در سفرهای خارجیه از شرکت جیم بشه. به نظر من آدم بدی نبود تو کارش درست بود .همین. اون سال ها سخت کار می کردم تا شبکه کامپیوتری دفتر و کارخونه رو راه بندازم هر چی روزنامه آگهی می زدیم و به دانشگاهها نامه می نوشتیم فارغ التحصیلای کامپیوتر برای استخدام نمی اومدن.البته چند سال بعد وضع فرق کرد.خیلی تو نخ من بود گاهی هم میومد و یه چیزی رو بهانه میکرد تا داد وبیدادی راه بندازه ببینه چه خبره، اینم یه روش مدیریتیه قدیمیه دیگه، بیشتر از ده سال ازم بزرگتره، همیشه بهش احترام میذاشتم و با آرامش جوابشو میدادم از اونجایی که در نهایت آدم منطقی بود نگام میکرد(نگاشو هنوز یادمه نگاهش ،با اون خطوط در هم کشیده صورتش، باز هم زیبا بود) و انگار جواب دخواهشو گرفته بود و می رفت. ته دلم دوسش داشتم چون به نظرم خیلی زحمتکش و درستکار بود.
دو سه سال بعد دوستی عمیق ما شروع شد. همیشه حرفا و رفتاراشو برای خودم دوره می کنم.برام یک زن نمونه است که خیلی دوسش دارم.جغد دانای داستان بهراد است.
همین پسرش که در این ایمیل از او یاد می کنه سال های آخر دبیرستان بود و کنکور داشت شاهد تلاشش برای اینکه پسرش بتونه خوب کنکورشو بده، بودم. اصلن داشت مریض میشد با شوهرش سر هزینه معلم خصوصی دعواش میشد ولی، بیدی نبود به این بادا بلرزه، به شدت به پیش می تاخت و کاراشو می کرد . پسرش مهندس الکترونیک و دخترش مهندس کامپیوتر شد. دختر نازنینش پروژه لیسانسشو پیش من کار آموزی کرد. نتیجه ی این همه زحمتشو تو وجود فرزندش می دیدم.
تا جایی که یادمه دنبال کارش بود که گرین کارت بگیره . گاهی دو سه ماهی که میرفت دنبال کاراش اونجا کار هم می کرد، وقتی بر می گشت با خودش هزار تا خاطره میاورد. همیشه از سختی های کار در اونجا می گفت.بالاخره سیتیزن هم شد. ولی ایران زندگی میکنه. همسرش امریکا رو دوست نداره و بچه ها و نوه هاش هم اینجان. میگه کجا برم؟ وقتی خونوادم اینجان!. حالا چند ماهیه گرین کارت پسرش اومده اونو با خودش برداشته برده امریکا، تا پسرش ببینه اونجا میتونه بمونه یا نه؟ برام از وضع اونجا نوشت، دیدم بی مناسبت نیست این روزها که حرف زنان نمونه است ،بهانه ای با شه تا یادی از این نازنین کنم.

۲۰ اسفند ۱۳۸۷

نگاه یک مرد در روز زن




هشتم مارس جوانی روسری بر سرش نهاده و روی لباسش نوشته است «مرگ بر مرد سالاری».مرد خوش فکری ست. رفتار و کردارش بسیار ظریف است.
برگرفته از اینجا

۱۶ اسفند ۱۳۸۷

خواب


کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

کِی رَوی، ره ز که پرسی، چه کنی، چون باشی
حافظ


انتخاب از فیروز
برای خودم و تقدیم به فرناز گرامی که از یکنواختی پست ها خسته شده است